اولين روز ديدار مامانى و بابايى 😍❤️❤️
بله ناناز مامان يكى از همون پنجشنبه هاى شلوغ يعنى ١٨ تير ٩٤ مامان مسئول شيفت داخلى بود با خانم خسروى كه كمكى مامان بود ، صبح كه رفتم درمانگاه مثل همه ى پنجشنبه ها منتظر يه روز شلوغ بودم ، بعد از انگشت زدن ، روپوشمو پوشيدم و رفتم استيشن و سيستمو روشن كردم و شروع به پذيرش كردم ، ولى از اون همهمه هميشگى خبرى نبود حوالى ساعت ده و نيم بود كه به خانم خسروى گفتم امروز دكتر هدايت شلوغ نبود تا الان فقط ٣٢ ، ٣٣ نفر پذيرش كرديم كه در همين حين يه آقاى قد بلند هيكلى با بازوى قلمبه 🏼 اومد سلام كرد دفترچه و برگ ارجاعشو به من داد ، گفتم بفرماييد ، گفت با يه دنيا خواهش وتمنا ، ظاهرا من ميگم چرا خواهش وتمنا و اون آقاهه ميگه كه اومدم نوبت دكتر هدايت بگي...
نویسنده :
مامانى
23:35